درباره وبلاگ

سلام.خوش اومدید.اگر خوشتون اومد یا اگر احیانا نیومد نظر بدید تا اصلاحش کنم.پس قدمتان گلباران.بفرمایید...
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

دوست عزیز ما رو با اسم و ادرس وبلاگ بلینکید سپس اگه وبلاگ ما لینک شده باشه وبلاگت لینک میشه؟حله؟؟





نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 42
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 43
بازدید ماه : 42
بازدید کل : 2528
تعداد مطالب : 27
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


Untitled Document
دریافت کد خوش آمد گویی

کد متحرک کردن عنوان وب

کلبه ویرانه
سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:دخترهاااااا, :: 20:46 ::  نويسنده : مرتضی       

دلم می لرزد

هر گاه صدای جدید سلام می کند

تپش قلب می گیرم

من دیگر کشش خداحافظی ندارم

مرا ببخش که جواب سلامت را نمی دهم ... !!!

نه تـــلخـم ، نه شیــــرین

مــزه ی بــی تفـــاوتــی مــی دهـــم ایــن روزهـــا ،

جــنــس حــالم زیـــاد مــرغــوب نـیـسـت . . . !

رفتــن بـهــانـه نمـی خــواهـد

بهـــانــه های مــانـدن کــه تــمـام شـــود کـافیـست

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

دلم پر است........... 

 

پُــــــــــر پُــــــــــر پُــــــــــر ..

آنقــــــدر که گاهی اضافه اش ، از چشمانم می چـــــکد



سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:قلم قرمز, :: 20:38 ::  نويسنده : مرتضی       
معلم گفت: بنويس سياه و پسرك ننوشت معلم گفت: هر چه مي داني بنويس و پسرك گچ را در دست فشرد

معلم گفت: املائ آن را نمي داني؟ و معلم عصباني بود سياه آسان بود و پسرك چشمانش را به سطل قرمز رنگ كلاس دوخته بود.

معلم سر او داد كشيدو پسرك نگاهش را به دهان قرمز رنگ معلم دوخت و باز جوابي نداد.معلم به تخته كوبيدو پسرك نگاه خود را به سمت انگشتان مشت شده معلم چرخاند و سكوت كرد

معلم بار ديگر فرياد زد: بنويس

گفتم هر چه مي داني بنويس

و پسرك شروع به نوشتن كرد ( كلاغها سياهند ، پيراهن مادرم هميشه سياه است، جلد دفترچه خاطراتم سياه رنگ است. كيف پدر سياه بود، قاب عكس پدر يك نوار سياه دارد. مادرم هميشه مي گويد :پدرت وقتي مرد موهايش هنوز سياه بودچشمهاي من سياه است و شب سياهتر. يكي از ناخن هاي مادر بزرگ سياه شده است. قفل در خانه مان سياه است.) بعد اندكي ايستاد رو به تخته سياه و پشت به كلاس

و سكوت آنقدر سياه بود كه پسرك دوباره گچ را به دست گرفت و نوشت تخته مدرسه هم سياه است و خود نويس من با جوهر سياه مي نويسد. گچ را كنار تخته سياه گذاشت و بر گشت معلم هنوز سرگرم خواندن كلمات بود و پسرك نگاه خود را به بند كفشهاي سياه رنگ خود دوخته بود معلم گفت بنشين

پسرك به سمت نيمكت خود رفت و آرام نشست

معلم كلمات درس جديد را روي تخته مي نوشت و تمام شاگردان با مداد سياه در دفتر چه مشقشان رو نويسي مي كردند

اما پسرك مداد قرمزي برداشت و از آن روزمشقهايش را با مداد قرمز نوشت

معلم ديگر هيچگاه او را به نوشتن كلمه سياه مجبور نكرد و هرگز از مشق نوشتنش با مداد قرمز ايراد نگرفت.

و پسرك مي دانست كه :

قلب معلم هرگز سياه نيست



سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:در حسرت تو, :: 20:37 ::  نويسنده : مرتضی       
سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:عاشقت بودم, :: 20:34 ::  نويسنده : مرتضی       


سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:گذرگاه زمان, :: 20:33 ::  نويسنده : مرتضی       
در گذرگاه زمان خیمه شب بازی دهر
زندگی با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد

عشق ها می میرند رنگها رنگ دگر می گیرند
و فقط خاطره هاست که چه شیرین و چه تلخ
دست نخورده به جا می ماند

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


تو مثل آسمانی مهربان و آبی و شفاف
و من در آرزوی قطره های خیس بارانم
تو دنیای منی بی انتها و ساکت و سرشار

و من تنها در این دنیای دور از غصه مهمانم

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شدم آواره در این دنیای خیالی
به دنبال ان کس که مرا درک کند
غافل از اینکه آن کسی که به دنبالش بودم

همان خدا بود که در وجودم بود

 



سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:بغض, :: 20:33 ::  نويسنده : مرتضی       
چه حرف بی ربطیست که

مرد گریه نمی کند...

گاهی آنقدر بغض داری

که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی !!!

 


سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:ارزش ها, :: 20:32 ::  نويسنده : مرتضی       

من از عشق گفتم

تو مدل ماشینم را پرسیدی

من از محبت گفتم

تو محل زندگیم را پرسیدی

من از دوست داشتن گفتم

تو وضعیت حسابِ بانکیم را جویا شدی

من از ارزش ها گفتم،ارزش هایی که قیمت ندارند،امّا تو

تو قیمت ارزش ها را با اهن و کاغذ برابر کردی .



سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:تنفر, :: 20:32 ::  نويسنده : مرتضی       

اگر کسی گفت دوستت دارم سعی نکن دوستش داشته باشی 

 اگر گفت عاشقت سعی کن عاشقش نشی 

 اگر گفت تمام زندگیش هستی سعی کن تمام زندگیش نباشی

چون یک روز میاد و بهت میگه ازت متنفرم اونوقت نمی تونی ازش متنفر بشی



سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:محبت به نامرد, :: 20:31 ::  نويسنده : مرتضی       

محبت به نامرد ، کردم بسی / محبت نشاید به هر نا کسی

تهی دستی و بی کسی درد نیست / که دردی چو دیدار نامرد نیست

*

*

*

این که هر بار سرت با یکی گرم باشد دلیل بر ارزش ات نیست

آنقدر بی‌ ارزشی که خیلی‌ها اندازه تو هستند . . .

*

*

*

.

یکی را آرزو کردی و رفتی / برایش پرس و جو کردی و رفتی

تو هم تا آبرو از من گرفتی / مرا بی آبرو کردی و رفتی . . .



سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:حوصله ات, :: 20:30 ::  نويسنده : مرتضی       

حوصله ات که سر می رود
 

با دلـــــــــــــم بازی نکن


من در بی حوصلگی هایم با تو زندگی کرده ام



سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:توهم, :: 20:29 ::  نويسنده : مرتضی       

این تنهایی نیست که از آن می ترسم

 

        ترسم از این توهم است...

            که در نبودنم

                            گاه دیوانه وار

               سرت را از فرط بی قراری هایت

                                  و از ترس دیدن تمام نبودنم

                                                    به دیوار خواهی کوبید...

                                     آیا خواهی کوبید؟؟؟



سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:یک روز میبوسمت, :: 20:28 ::  نويسنده : مرتضی       

یک روز می بوسـمـت !  

پنهان کردن هم ندارد .

مثل خنده های تو نیست که

مخفی شان می کنی ،

یا مثل خواب دیشب من که نباید تعبیر شود

مثل نجابت چشمهای تو است ،

وقتی که توی سیاهی چشمهای من

عریان می شوند .

عریانی اش پوشاندنی نیست ،

پنهان نمی شود ... .



یک روز می بوسمت !

یکی از همین روزهایی که می خندانمت ،

یکی از همین خنده های تو را ناتمام می کنم :

می بوسمت !

و بعد ، تو احتمالا سرخ می شوی ،

و من هم که پیش تو همیشه سرخم ... .

 

یک روز می بوسمت

 

روز که باران می بارد ،

یک روز که چترمان دو نفره شده ،

 یک روز که همه جا حسابی خیس است

یک روز که گونه هایت از سرما سرخ سرخ ،

 آرام تر از هر چه تصورش را کنی ،

 آهسته ، می بوسمت ... .


 

 

یک روز می بوسمت !

هر چه پیش آید خوش آید !

حوصله ی حساب و کتاب کردن هم ندارم !

دلم ترسیده ،

که مبادا از فردا دیگر « عشق من » نباشی .

آخر ، عشق سه حرفی کلاس اول من ،

حالا آن قدر دوست داشتنی شده

که برای خیلی ها سه حرف که سهل است ،

هزار هزار حرف باشد .


یک روز می بوسمت

به قول شاعر : 

عشق کلاس اول ،

تنها سه حرف است ،

اما کلاس آخر ،

 عشق هزار حرف است ... .

 

یک روز می بوسمت !

فوقش خدا مرا می برد جهنم !

فوقش می شوم ابلیس !

آن وقت تو هم به خاطر این که

 یک « ابلیس » تو را بوسیده ،

جهنمی می شوی !

جهنم که آمدی ،

من آن جا پیدایت می کنم

و از لج خدا هر روز می بوسمت !

وای خدا !

چه صفایی پیدا می کند جهنم ... !


 

یک روز می بوسمت !

می خندم و می بوسمت !

گریه می کنم و می بوسمت !

یک روز می آید که از آن روز به بعد ،

من هر روز می بوسمت !
 

لبهایم را می گذارم روی گونه هایت ،

و بعد هر چه بادا باد : می بوسمت !

تو احتمالا سرخ می شوی ،

و من هم که پیش تو همیشه سرخم



سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:نا رفیق, :: 20:27 ::  نويسنده : مرتضی       
ای نا رفیق ، به کدامین گناه ناکرده . . .

 

تازیانه می زنی بر اعتمادم . . .
زیر پایم را زود خالی کردی ، سلام پر مهرت را باور کنم یا پاشیدن زهر نا مردیت را . .



سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:اگه قرار باشه, :: 20:27 ::  نويسنده : مرتضی       

اگر قرار باشه ظرف 24 ساعت دنیا به پایان برسه تموم خط های تلفن و تالارهای گفتگو و ایمیل ها اشغال میشه. پر میشه از کلمه های (( از اینکه رنجوندمت پشیمونم من رو ببخش یا تو را عاشقانه می پرستم یا مراقب خودت باش )) اما بین این همه پیام یکی از همه تکون دهنده تره (( همیشه عاشقت بودم ولی هیچوقت بهت نگفتم )) پس عشق و محبت را تقدیم آنکه دوستش داریم کنیم شاید فردایی دگر هرگز نباشد



سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:می خوام بخندم, :: 20:22 ::  نويسنده : مرتضی       

می خوام به سردی شب هام بخندم . . .

می خوام به پوچی فردام بخندم . . .


وقتی می بینمت با دیگرونی . . .

تو اوج گریه هام می خوام بخندم . . .

می خوام داد بزنم تنهای تنهام . . .

می خوام وقتی میگم تنهام بخندم . .



جمعه 5 اسفند 1390برچسب:ضد حال,بهترین ها, :: 20:54 ::  نويسنده : مرتضی       
 اینا ضدحالایی که برای من و دوستام اتفاق افتاده!!!!!!    

 

       ضدحال یعنی بری دستشویی تا بشینی در بزنن بگن یالا زود باش!!!

      ضدحال یعنی سر امتحان با کلی مکافات تقلب کنی...بعدش بفهمی سوالا متفاوت بوده!!!

      ضدحال یعنی همه بچه های کلاستون برقصن تا در کلاس باز میشه

همه وایسن جز تو چون روت اون طرف بوده ندیدی!!!بعد ناظم فقط تورا ببینه!!!

     ضدحال یعنی بری دست شویی رو دیوارش نوشته باشن لعنت بر پدر و مادر کسی

که در این محل ب....!!!!

    ضدحال یعنی اینکه بعد از امتحان میدونی تک میشی ولی به دوستت میگی اگه

بالاتر از ۱۹ شدم بهت پیتزا میدم!!!و بعدش بشی ۱۹.۲۵!!!!!

    ضدحال یعنی فقط یه روز دیر بری مدرسه همون یه روز

ناظم عصبانی بگه از همتون انظباط کم میکنم!!!و کم کنه!!!!

    ضدحال یعنی استاد با ۹۹/۹ بندازدت!!!!